تبلیغات

عاقبت طمع

عاقبت طمع

یک روز شخصی دیگی از همسایه خود قرض کرد. فردای آن روز دیگچه‌ای توی آن گذاشت و به همسایه پس داد.

همسایه پرسید: «این دیگچه از کجا آمده؟  گفت:‌ «دیگ شما آبستن بود. دیشب زایید. این هم بچه آن است.»

همسایه با خوشحالی دیگ را گرفت و رفت. چند روز بعد دوباره همان دیگ را از همسایه قرض کرد. مدتی گذشت و از دیگ خبری نشد. همسایه به خانه او آمد و سراغ دیگ را گرفت.

او هم گفت: «سر شما سلامت، دیگ مرحوم شد.»

همسایه گفت: «آخر مگر ممکن است دیگ هم بمیرد؟»

جواب داد: «چه طور دیگ می‌تواند بزاید، اما نمی‌تواند بمیرد. دیگی که می‌زاید، ممکن است سر زا برود!!!»

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...