تبلیغات

مهر مادری

مهر مادری

پسرک کوچولویی از مادرش دعوت کرد که در اولین جلسه اولیا و مربیان در دبستان‌شان حضور بهم برساند. مادر علیرغم بی‌میلی پسرش، دعوت او را پذیرفت. این نخستین باری بود که همکلاسی‌ها و معلّمش مادر او را می‌دیدند و او به خاطر وضع ظاهری مادرش شرمنده و خجل بود. درست است که مادر او زن زیبایی بود، ولی سوختگی شدیدی روی صورت مادرش وجود داشت که تقریبا سرتاسر سمت راست صورتش را پوشانده بود. پسرک کوچولو هرگز مایل نبود در مورد علت و یا چگونگی سوختگی صورت مادرش صحبت کند.

افراد حاضر در جلسه اولیا و مربیان، علیرغم سوختگی صورت مادر، تحت تأثیر مهربانی و زیبایی طبیعی او قرار گرفتند، اما پسرک کوچولو هنوز شرمنده و خجل بود و خودش را از هر کسی پنهان می‌کرد.

در هر حال او در نزدیکی مادر و معلّمش پنهان شده بود که مکالمه زیر را شنید؛

معلم پرسید: “چی شد که صورتتان سوخت؟”

مادر پاسخ داد: “وقتی پسرم خیلی کوچولو بود، اتاقی که توش خوابیده بود یکهو آتش گرفت. آتش به قدری غیرقابل کنترل بود که همه ترسیدند وارد اتاق شده و او را نجات دهند. به همین خاطر خودم این کار را کردم. داشتم به طرف تختش می دویدم که دیدم تیری در حال افتادن است. خودم را روی پسرم انداختم و سعی کردم سپر جانش باشم. بیهوش و گوشه‌ای روی زمین کوبیده شدم، اما شانس آوردم که مأمور آتش‌نشانی سر رسید و هر دوی ما را نجات داد.”

او دستی به طرف سوخته صورتش کشید و ادامه داد: “جای سوختگی تا ابد ماندگار خواهد بود، اما تا به حال هرگز از عملی که کردم پشیمان نیستم.”

در این لحظه، پسرک کوچولو دوان‌دوان از مخفیگاهش بیرون آمد و با چشمانی مملو از اشک به طرف مادرش شتافت. او مادرش را سخت در‌آغوش گرفت و وجود سرشار از ایثار و فداکاری او را احساس کرد.

پسرک کوچولو دست مادرش را تا پایان آن روز سفت و محکم در دستش گرفت و ول نکرد.

 

پسر رو قدر مادر دان که دایم         کشد رنج پسر بیچاره مادر

 

برو بیش از پدر خواهش که خواهد        تو را بیش از پدر بیچاره مادر

 

زجان محبوب تر دارش که دارد       زجان محبوب تر بیچاره مادر

 

از این پهلو به آن پهلو نغلتد           شب از بیم خطر بیچاره مادر

 

نگهداری کند نه ماه و نه روز          تو را چون جان به بر بیچاره مادر

 

به وقت زادن تو مرگ خود را       بگیرد در نظر بیچاره مادر

 

اگر یک عطسه آید از دماغت          پرد هوشش زسر بیچاره مادر

 

اگر یک سرفه بی جا نمایی           خورد خون جگر بیچاره مادر

 

برای این که شب راحت  بخوابی            نخوابد تا سحر بیچاره مادر

 

نبیند  هیچکس  زحمت به دنیا         زمادربیشتر بیچاره مادر

 

تمام حا صلش از زحمت این است       که دارد یک پسر بیچاره مادر

 

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...