تبلیغات

کدام زیباتر است؟

روزی شاگردان نزد حکیم رفتند و پرسیدند: «استاد زیبایی انسان درچیست؟» حکیم 2 کاسه کنار شاگردان گذاشت وگفت: «به این  2 کاسه نگاه کنید اولی ازطلا درست شده است ودرونش سم است و دومی کاسه ای گلیست و درونش آب گوارا است، شما کدام رامیخورید؟» شاگردان جواب دادند:...

ادامه ی مطلب ...

آخرین آرزوی مرد

پیرمردی در بستر مرگ بود. در لحظات دردناک مرگ، ناگهان بوی عطر شکلات محبوبش از طبقه پایین به مشامش رسید. او تمام قدرت باقیمانده اش را جمع کرد و از جایش بلند شد. همانطور که به دیوار تکیه داده بود آهسته آهسته از اتاقش خارج شد و با هزار مکافات خود را به پای...

ادامه ی مطلب ...

عروسی با یک عیب کوچک!!!

جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد. جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است! پیرزن گفت: اتفاقا این...

ادامه ی مطلب ...

لطیفه لطیفه

پشت درب اطاق عمل نگرانی موج میزد. بالاخره دکتر وارد شد، با نگاهی خسته، ناراحت و جدی … پزشک جراح در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت : “متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم .تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه.” “ا...

ادامه ی مطلب ...

ازدواج های کوهی

دختر تنها ! از تنهایی خسته شده بود از طرفی دوست داشت هر چه زودتر ازدوج کنه برای همین از دوستش خواست راهنمایی اش کنه.  دوستش میگه : من هم تنهام ، بیا با هم بریم کوه ، چون شنیدم خیلی از مردهای آماده ازدواج و تنها برای پیدا کردن زن میرن کوه ...اون دو تا م...

ادامه ی مطلب ...

بهانه ی فرار

مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد. BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود؛ پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد. قدری راند و از شتاب اتومبیل لذّت برد. وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود. کروکی اتومبیل را پا...

ادامه ی مطلب ...

نیاز به ازدواج

شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست گفت مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه...

ادامه ی مطلب ...

اثر قلوه سنگ

گویند زنی مرتب توسط شوهر آزار می‌دید، و کتک می‌خورد، برای جلوگیری از این مسئله به دعانویس مراجعه کرد و از او خواست دعایی برای جلوگیری از کتک شوهر بنویسد. دعانویس متوجه شد که زن، آدم زبانداری است و همین زبان او را چنین گرفتار نموده است. لذا قلوه سنگی به...

ادامه ی مطلب ...

چند می فروشی؟

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد.  یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را  به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد....

ادامه ی مطلب ...

قبل و بعد ازدواج

قبل از ازدواج مرد: آره، دیگه نمی‌‌تونم بیش از این منتظر بمونم!! زن: میخوای من از پیشت برم؟ مرد: نه! فکرش را هم نکن زن: منو دوست داری؟ مرد: البته! زن: تا حالا به من خیانت کردی؟ مرد: نه! چرا چنین سوالى می‌‌کنی؟ زن: منو مسافرت می‌‌بری؟ مرد: مرتب! زن: آیا ...

ادامه ی مطلب ...