کوشش کنید از این به بعد اشتباه نکنید...
گویند شیخ هادی نجم آبادی به شیوه همیشگی نیمه شبی از خواب برخاست و به کنار حوض رفت تا وضو بگیرد و نماز به درگاه یگانه بجای آورد . ناگاه مردی را بر لب بام خانه دید که می خواست به پایین بپرد . وی از دیدن شیخ خود را باخت و از روی بام به حیاط افتاد . شیخ به...