راه نجات از وسوسه ی شیطان
شب عملیات والفجر مقدماتی بود بنده در گردان خط شکن بودم همه پشت خاکریز خط اول بودیم دستور عبور از خط مقدم بصورت مخفیانه صادر شد همگی با استتار کامل از خط عبور کردیم چند ساعت طول کشید تا فاصلۀ بین دو خاکریز را پیمودیم گاهی برای چند لحظه دستور استتار می دادند و گاهی دستور حرکت، بالاخره وقتی به خاکریز عراق نزدیک شدیم دستور حمله صادر شد دوستان دوان دوان به دشمن نزدیک می شدند دسته ای علاوه بر پیش روی، دیگران را نیز به حرکت تشویق می کردند. چند نفری هم زمین گیر بودند بالاخره هر کسی متناسب با وضعیت خودکاری می کرد فرمانده هم فریاد می زد اینجا جای خوابیدن نیست تا عراقی ها شروع به تیر اندازی نکرده اند بروید و خط را بشکنید. چند نفر با سرعت به طرف خط دشمن رفتند من نیز پشت سر آنها دویده و در خط دشمن قرار گرفتم. با اینکه ما به خط عراقی ها نزدیک شده بودیم ولی هیچ عکس العملی از آنها دیده نمی شد تا اینکه حدود 10 متری خاکریز عراقی ها رسیدیم یک مرتبه من برای رفع خستگی و بررسی اوضاع، سنگر گرفتم و روی زمین دراز کشیدم؛ هوا کاملا تاریک بود و عراقی ها هنوز با ما درگیر نشده بودند.
لحظه ای جلوی صورت خود را مشاهد کردم شکه شدم، عرق سردی تمام وجودم را گرفت و در جا خشک شدم؛ صورتم کاملا روی یک مین ضد تانک قرار گرفته بود. در این لحظه شیطان فرصت را غنیمت شمرد و با وسوسه های خود بر من حمله ور شد؛ که به کجا می روی؟ چه کار می کنی؟ فکر نکردی اگر یک قدم جلوتر سنگر گرفته بودی و سینه ات روی مین قرار گرفته بود در آسمان تکه تکه شده بودی و تکه بزرگت گوشت بود! آخر چرا به جبهه آمدی تو که می توانستی در قم بمانی و درس بخوانی و عذر موجه هم داشتی اکنون که به جبهه آمدی چرا به خط مقدم؟ تو که مجبور نبودی؟ چرا در گردان خط شکن رفتی؟ همان پشت خط می ماندی و فعالیت می کردی! تیربار وسوسه شیطان امان فکر کردن را از دستم ربوده بود؛ لحظه به لحظه فکرهای شیطانی محاصره خود را تنگ تر می نمودند تا شاید به بهانه مجروح شدن مرا از ادامۀ عملیات منصرف سازد.
در این گیرودار یک لحظه به خود آمدم که این شیطان است که سعی دارد با وسوسه های پلید خود بر من چیره شود و در ایمان من رخنه کند و راه نجات از وسوسۀ شیطان طبق گفته قرآن کریم «إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ » (سوره اعراف، آیه 201) پناه بردن به خداوند تعالی است. همین که جملۀ «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» بر زبانم جاری شد یک مرتبۀ صفحۀ تاریک وسوسه های شیطانی از ذهنم پاک و از زمین کنده شدم تعجب اینکه تمام این افکار و درگیری با شیطان و پناه بردن به خداوند تعالی و تصمیم گیری همگی در چند ثانیه اتفاق افتاد. فوراً از جا برخواستم و به دنبال دیگر بچه ها به جلو رفتم.
پاسخ دهید