شعر شهادت امیرمومنان علیه السلام شب 21
آسمانها و زمین محشر شده
ای عزیزانم شب آخر شده
بعد چندین سال دوری و فراق
فصل وصل عاشق و دلبر شده
بعد عمری خون دل خوردن کنون
وفت دیدار من و مادر شده
ادامه را ببینید
از تمام رنجها راحت شدم
روز گار غصّه و غم سر شده
سالها با چاه همدم بوده ام
خوندل از خون دل حیدر شده
این سپیدی ها که در موی من است
از همان تیزی میخ در شده
میرود بابایتان اما دلش
بی قرار قصه ای دیگر شده
کربلا میبینم انگار ای حسین
لاله هایت یک به یک پرپر شده
روی دستان تو میبینم حسین
غرق خون قنداقه ی اصغر شده
اربا اربا،غرق خون و چاک چاک
پیکر پاک علی اکبر شده
ای حسینم ! آه می بینم جدا
از تنش دستان آب آور شده
زینبم ...آنروز می بینی حسین
پیکرش غرق به خون،بی سر شده
آه می بینم که دعوا بینشان
بر سر خلخال و انگشتر شده
می رود عباس و میبینم حسین
قصد آنها... غارت معجر شده
هر کسی چیزی مهیا میکند
عقده ها را از دلش وا میکند
پاسخ دهید