اوضاع زندگی مردم حجاز قبل از بعثت در داستان اسعد بن زراره
« قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ » (الأنعام : 151 و 152)
بگو: بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده براى شما بخوانم: چیزى را با او شریک قرار مدهید و به پدر و مادر احسان کنید و فرزندان خود را از بیم تنگدستى مکشید ما شما و آنان را روزى مىرسانیم و به کارهاى زشت- چه علنى آن و چه پوشیده [اش]- نزدیک مشوید و نَفْسى را که خدا حرام گردانیده، جز بحق مکشید. اینهاست که [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش کرده است، باشد که بیندیشد. * و به مال یتیم- جز به نحوى [هر چه نیکوتر]- نزدیک مشوید، تا به حد رشد خود برسد. و پیمانه و ترازو را به عدالت، تمام بپیمایید. هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمىکنیم. و چون [به داورى یا شهادت] سخن گویید دادگرى کنید، هر چند [درباره] خویشاوند [شما] باشد. و به پیمان خدا وفا کنید. اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است، باشد که پند گیرید. (152)من دعوت می کنم که مردم بدانند خدائی جز خداوند یکتا نیست، و اینکه من پیغمبر اویم. سپس این دو آیه را تلاوت فرمود: «به هیچ وجه به خدا شرک نورزید، و نسبت به پدر و مادر نیکی کنید، و فرزندان خود را از برس گرسنگی نکشید که روزی آنها و شما را ما می دهیم، و گرد کارهای زشت چه آشکار و چته نهان نگردید، و از آدم کشی جز کسانی که سزاوار قبل باشند پرهیز کنید. این سفارشی است که خدا به شما کرده است، باشد که درباره آنها بیندیشید.
چون اسعد این سخنان گرانقدر را از پیغمبر شنید، دردم مسلمان شد و گفت: گواهی می دهم که خدائی جز خدای یکتا نیست و شریکی ندارد، و تو هم پیغمبر خدائی.
ای پیغمبرخدا! پدر و مادرم به قربانت. ما از مردم سرزمین یثرب هستیم و از قبیله خزرج می باشیم و میان ما و برادرانمان از قبیله اوس پیوند خویش گسسته است، اگر خداوند به وسیله تو ما را آشتی دهد، منتی بس بزرگ بر ما خواهی داشت.
سپس اسعد رو کرد به «ذکوان »و گفت: این همان پیغمبری است که یهود ظهور او را به ما خبر داده اند. ذکوان هم مسلمان شد. آنگاه به پیغمبر گفتند: یا رسول الله! مردی را همراه ما به مدینه بفرست تا قرآن را به ما بیاموزد و مردم را به اسلام دعوت کند. پیغمبر نیز به خواست آنها "مُصعَب بن عَمیر" را که جوانی برازنده بود به نمایندگی خود همراه آنها به مدینه فرستاد، و او بود که پیش از آمدن پیغمبر به مدینه مردم مدینه را مسلمان کرد، و زمینه را برای مهاجرت حضرت فراهم ساخت.
پاسخ دهید