تبلیغات

اشعار زبانحال کودکان حضرت در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

اشعار زبانحال کودکان حضرت در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

ای خوش آن روزی که ما در خانه مادر داشتیم

دیده از دیدار رخسارش منور داشتیم
هرکسی جسم عزیزش روز بردارد ولی

ما که نعش مادر خود را به شب برداشتیم
کاش آن روزی که تنها مادر مارا زدند

ما یکی را در میان کوچه یاور داشتیم

اشعار را در ادامه مطلب ببینید...

 کاش محسن را نمی کشتند تا ما غنچه اییادگار از آن گل رعنای پرپر داشتیم
کاش آن ساعت که دانستیم بی مادر شد یمجای آغوشش به خاک تیره بستر داشتیم
این درو دیوار می گرید به حال ما که مامادری بشکسته پهلو پشت این در داشتیم
مادر ما رفت از دنیا  در آن حالی که ماگریه بر حالش سر قبر پیمبر داشتیم

****

نرو ای همدم تنهایی بابا، مادر

می شود بعد تو بابا تک و تنها، مادر

چه مگر بر سر تو رفته در آن کوچه ی شوم

پس از آن حادثه افتاده ای از پا، مادر

آخرین بار که گیسوی مرا شانه زدی

لرزه دست تو لرزانده دلم را مادر

من و بی مادری ، ای وای، برایم زود است

کاش می شد که از اینجا بروم با مادر

****

به دلم افتاده مادر دردتو دوا می گیره
خوب می شی مادر دوباره خونمون صفا می گیره

به دلم افتاده مادر دوری از اجل می گیری
زخم پهلوت می شه درمون باز منو بغل می گیری

باغبون رحمی به ما کن چشماتو دوباره وا کن
جون زینب تو برای خوب شدن فقط دعا کن

به دلم افتاده مادر ای که چشمات مهربونه
خوب می شه دست شکسته می زنی موهامو شونه

به دلم افتاده مادر بابای ما که امیره
از غریبی در میادو ذوالفقار به کف می گیره

به دلم افتاده مادر مثل دوره پیمبر
به زبونا باز می افته اسم باصفای حیدر

بعضی وقتا هم می ترسم سراغ از اجل بگیری
پیش چشمای تر ما تو نفس نفس بمیری

الهی زنده نباشم تا برات ماتم بگیرم
یا می شد به جای محسن من به پای تو بمیرم

ای عزیز آسمونی تو بمون قد کمونی
بابامون علی جوونه خودتم هنوز جوونی

یه نگاهی به حسن کن مادرا رحمی به من کن
لااقل برا حسینت ،مهربون فکر کفن کن

به دلم افتاده مادر می رسه جمعه موعود
پسرت مهدی می آد و می شه دشمن تو نابود

او میاد با تیغ حیدر روی لب می گه مکرر
مادرم که بی گناه بود چرا شد زکینه پرپر

****

حالا برای اینکه برگردی به خانه
دیگر نداری هیچ عذری و بهانه

از بس مرا کردی عصای خویش آخر
تو از نفس افتادی و من هم زشانه

مردانگی کردی و با بال شکسته
پرواز کردی از کران تا بی کرانه

تسبیح بودی و علی سرگرم ذکرت
حالا ولی گشتی گسسته دانه دانه

فریاد یا فضه خذینیِ تو گم شد
در لابلای خنده های وحشیانه

تو سعی خود را واقعا کردی ولی حیف
این بار هم افتاده از دست تو شانه

****

کاش دیگه حرف وصیت نزنی
نگی از روضه های بی کفنی

هم می گی داغ بابا رو می بینم
می گی از اون روزای بی حسنی

غصه ی در و دیوار برام کمه!
چرا داری می گی از بی وطنی

داری می گی که حسین و می کشن
نمی مونه به تنش پیروهنی

این چه روزیه که قلب و می شکنه
که می گی به جام یه بوسه بزنی

کوفه و شام بلا بگو کجان
که من اونجا ندارم هم سخنی

وای من به مجلس حرامیان
که باشه میونشون همچو منی

مادرم تو رو خدا روضه بسه
که داری قلبم و از جا می کنی

*****

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...