تبلیغات

اشعار مناجات در شهادت حضرت زهرا علیها السلام

اشعار مناجات در شهادت حضرت زهرا علیها السلام

گر نگاهی به ما کند زهرا/دردها را دوا کند زهرا

بر دل وجان ما صفا بخشد/ گوشه چشمی به ما کند زهرا

کم مخواه از عطای بسیارش /کآنچه خواهی عطا کند زهرا

نه عجب به شأن او گویند /خاک را کیمیا کند زهرا

این مقـام کنیز او باشد /تا دگر خود چه هـا کند زهرا

روز محشر که از شفاعت خویش/حشر دیگر به پا کند زهرا

همچو مرغی که دانه برچیند /دوستان را جدا کند زهرا

*****

السلام ای ثمر عمر پیمبر زهرا/داده طاها لقبت حضرت مادر زهرا

کفو و همتای علی فاتح خیبر زهرا/به ائمه شده ای حجت اکبر زهرا

التماسیم و به الطاف شما محتاجیم/با همان دست ، دعا کن به خدا محتاجیم

وقت آن است که از خاک تو زر جمع کنیم/چادرت را بتکانی و قمر جمع کنیم

باید از بین کلام تو نظر جمع کنیم/ باز هم خطبه بخوانی و گهر جمع کنیم

آن کسانی که به آئین خدا محتاجندبه بیانات تو در دین خدا محتاجندبگو از راه خدایی که فراموش شدهبگو از راهنمایی که فراموش شدهاز رسول دوسرایی که فراموش شدهبگو از حق ولایی که فراموش شدهپهلویت گر چه شکسته است ولی حرف بزنباز هم فاطمه ! از حق علی حرف بزنتو همان جمع فضائل، تو همان جمع صفاتتو همان جلو هی توحید  و همان جلو ی ذاتاحتجاجات تو لبریز دلیل و آیاتراه بیراهه شود ! دم نزنی تو...! هیهاتبگو این فتنه ی با رایت اسلام از چیست ؟بی تفاوت شدن امت اسلام از چیست ؟با ولای تو نوشتند نجات ما رابا تو امروز نداریم غم فردا راپس مگیر از لب ما خواهش "یا زهرا" راانقلاب تو گرفته است همه دنیا راامت واحده محتاج تو یاری توستشور بیداری اسلام ز بیداری توستاز تو ما یاد گرفتیم که رحمت باشیماهل بنده شدن و اهل عبادت باشیمدر خوشی های زمان یاد قیامت باشیمهمه جا گوش به فرمان ولایت باشیمچیست فرمان ولایت ؟ همه باهم بودنهمه در دایره ی فاطمه با هم بودنای به زخم رخ و پهلوی تو اکرام و سلامای که خون پسرت گشته قوام اسلامفرصت گفتن از تو شده در این ایامکربلا شرح غم توست به معنای تماماز علی و غم او تو سخن آغاز نماسفره ی درد غریبانه خود باز نما :غم علی ، غصه علی ، ناله علی ، آه علی نور الله علی ، شمس علی ، ماه علیاول و آخر معراج علی ، راه علیپهلویم داد شهادت : ولی الله علیخوش ترین درد علی ، خسته ترین مرد علیبه زمین خوردن من نیز صدا کرد علیچند وقتیست سرم روی تنم می افتددست من نیست که گاهی بدنم می افتدنقش لاله به روی پیرهنم می افتددست من کار کند ، مطئنم می افتدمن چگونه بپرم بال و پرم سوخته استبه خدا بیشتر از تو جگرم سوخته استمن ز تب کردن و بیمار شدن خسته شدمبر سر خادمه سربار شدن خسته شدمبا تن سوخته تب دار شدن خسته شدممن از این دست به دیوار شدن خسته شدمشانه از دست من افتاد ، دل زینب سوختچشم من بر حسن افتاد ، دل زینب سوختآنقدر آب شدم من که تنی نیست که نیستمثل تصویر شدم من، بدنی نیست که نیستجز "حلالم کن علی جان " سخنی نیست که نیستهر چه گشتم به خدا یک کفنی نیست که نیستکاشکی زوتر این پیرهن آماده شودبهر فردای حسینم کفن آماده شود ****

دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه
 
قلب من و محبت و مهر و ولای فاطمه

طبع من و قصیده مدح و ثنای فاطمه

جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه

به بذل دست فاطمه به خاک پای فاطمه

منم گدای فاطمه منم گدای فاطمه

رشته مهر فاطمه سوی خدا کشد مرا

دل بولاش داده ام تا به کجا کشد

مراگر به زمین زند مرا ور به سما کشد مرادرد اگر عطا کند یا به بلا کشد مراپای برون نمی نهم ، از سر کوی فاطمه وانشود لبم مگر ، به گفتوگوی فاطمهمهر و محبتش بود طینت من سرشت منز دوستیش آبرو داده به روی زشت منروضه بی چراغ او مینوی من بهشت منشکرخدا که گشته این قسمتوسرنوشت منسنگ محبت ورا بر سر و سینه می زنمبه یاد خاک قبر او داد مدینه می زنممرغک طبع من شده طوطی او هزار اوکبوتر دلم زند پر به سوی مزار اوقلب شکسته ام بود در همه حال ، زار اوشفا گرفت چشم من زخاک ره گذار اوخانه کوچکش بود کعبه آرزوی مناز آن خوشم که فضه اش نظر کند به سویمن رشته چادرش اگر به دست انبیا رسد
 
شعار فخر انبیا به عرش کبریا رسداز لب جانفزاش اگر زمزمه دعا رسدجان زنوای گرم او به جسم مصطفی رسدکسی که قدر و هل اتی گفته خدا به صف اوکجا قصیده های من بود رسا ، به وصف اوفاطمه ای که مصطفی خوانده به رتبه مادرش
 
به احترام می کند قیام در برابرشبه دست و سینه و جبین بوسه زند مکررش بوی بهشت یافته از دم روح پرورشمادح او کسی به جز خدا شود ، نمی شود حق سخن به مدح او ادا شود ، نمی شودمنم که مهر داغ او نقش گرفته بر دلمسرشته با ولایتش دست حق از ازل گِلماوست که هست تا ابد گره گشای مشکلم
 
زشعله محبتش داده ضیا به محفلمدرآیم از دری دگر گر از دری براندم
 
نمی روم زکوی او چه راندم چه خواندمعصمت داوری نبود اگر نبود فاطمهجنت و کوثری نبود اگر نبود فاطمههیچ پیمبری نبود اگر نبود فاطمهاحمد و حیدری نبود اگر نبود فاطمهآنچه که آفریده حق بوده برای فاطمه گفت از آن سبب نبی من به فدای فاطمهکسی که در کتاب خود ثنای او خدا کندکسی که پیش پای او قیام مصطفی کندپیرهن عروسی اش به سائلی عطا کند کسی که خاک فضه اش دوای دردها کندچگونه رد کند زخود مریض دردمند رامریض دردمند را فقیر مستمند رابه پیش بحر جود او محیط کمتر از نمیگدای کوی خویش را اگر عطا کند کمیهمان عطای اندکش فزون بود زعالمیمرا چه غم اگر خدا به مهر او دهد غمیدل بولاش بسته ام در آرزو نشسته امتیر غمش مگر رسد به سینه شکسته امای که به قلب عالمی نقش گرفته داغ تو
 
ای که پریده مرغ دل از همه سو سراغ تومیوه معرفت خورد روح الامین ز باغ تونور دهد به دیده ها تربت بی چراغ توقسم به قبر مخفی ات ، قسم به خاک تربتتخون ، دل پاره پاره ام ، گشته به یاد غربتتکاش به جای مشعلی سوزم در کنار تو کاش چو اشک زائری افتم بر مزار توکاش چو قلب مرتضی بودم داغدار توکاش به جای محسنت سازم جان نثار توفیض زیارت تو را همیشه آرزو کنمتربت مخفی تو را به اشک شست و شو کنمای که خزان شد از ستم بهار زندگانی اتگشته خمیده سرو قد به موسم جوانی اتمدینه بعد مصطفی ندیده شادمانی اتقسم به عمر کوته و به رنج جاودانی اتعنایتی عنایتی « میثم » دل شکسته امرو به سوی تو کرده ام دل به غم تو بسته ام

****

 

غُربت آبادِ دیار آشناییها، بقیع/!همدم دیرینه غم هاى ناپیدا بقیع*!در تو حتّى لحظه ها هم بى قرارى مى کنند/اى تمام واژه هاى درد را معنى، بقیع*!سنگ فرش کوچه هایت، داغ هاى سینه سوز/

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...