دعا کن گندمت آرد شود!
زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند.
زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود».
آسیابان گفت: « تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود.»
زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود».
آسیابان گفت: « تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود.»
پاسخ دهید