همه می میرند!
إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّیِّتُونَ (زمر-30) [ای پیامبر] تو می میری و آنها نیز می میرند.
خداشاهی
إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّیِّتُونَ (زمر-30) [ای پیامبر] تو می میری و آنها نیز می میرند.
شخصی وارد مسجد پیامبر صلیالله علیه واله وسلم شد و به پیامبر صلیالله علیه واله عرض کرد: «ای رسول خدا! به من قرآن بیاموز!» پیامبر او را به یکی از یارانش سپرد. او دست این شخص را گرفت و به کناری برد و سوره مبارکه زلزال را برای او خواند تا به این آیه رسید...
نقل شده است که: عارفی با خود میاندیشید آیا در قرآن مجید آیهای وجود دارد که مضمون این حدیث را تایید نماید: «یخرج روحُ المومنِ مِن جسدِهِ کَمَا یَخرُجُ الشَعرُ مِن العَجِین؛ (الدرالمنثور، ج6، ص167.) روح مومن به هنگام جان دادن چنان آسان از جسدش بیرون م...
روزی عزرائیل نزد موسی علیهالسلام آمد، موسی علیهالسلام پرسید: «برای زیارتم آمدهای یا برای قبض روحم؟» عزرائیل: برای قبض روحت آمدهام. موسی: ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم. عزرائیل: مهلتی در کار نیست. موسی علیهالسلام به سجده افتاد و از خ...
انفاق را باید از ابوذر آموخت روزی مهمانی بر ابوذر وارد شد، ابوذر به او گفت معذرت می خواهم که من بر اثر گرفتاری نمی توانم شخصا از تو پذیرایی کنم. ولی چند شتر در فلان نقطه دارم، قبول زحمت کن بهترین آنها را بیاورد تا برای تو قربانی کنم میهمان رفت شتر لاغر...
کودکی با پاهای برهنه، روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد! زنی که در حال عبور از پیاده رو بود، او را دید و به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و با مهربانی به او گفت: مواظب خودت باش.. کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟! ز...
شخصی در تاریکی شب، در حال دعا با سوز و گداز الله الله می گفت شیطان نزد آن دعا کننده آمد و گفت: آن قدر الله الله می گویی و جواب نمی شنوی. چرا اصرار می کنی؟ این همه سوز و دعای بی اثر بس است. آن شخص ناامید و افسرده شد و دلش شکست. در عالم خواب حضرت خضر را ...
روزیلقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی: اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی! سوماین که در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی!!! پسر لقمان گفت ای پدر مایک خانواده...
فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ...
روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟ گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصر...
واعظی در سال قحطی میگفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش میچسبند و نمیگذارند که بدهد. شخصی این سخنان را شنید تعجّبکنان به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم دارم میروم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد. از ج...
مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد. BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود؛ پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد. قدری راند و از شتاب اتومبیل لذّت برد. وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود. کروکی اتومبیل را پا...
روزی خانمی توپ بازی بچه اش توی جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است. قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم. زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : متشکرم ولی من یادم رفت بگویم شرای...
شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست گفت مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه...
گویند زنی مرتب توسط شوهر آزار میدید، و کتک میخورد، برای جلوگیری از این مسئله به دعانویس مراجعه کرد و از او خواست دعایی برای جلوگیری از کتک شوهر بنویسد. دعانویس متوجه شد که زن، آدم زبانداری است و همین زبان او را چنین گرفتار نموده است. لذا قلوه سنگی به...